شیطونی های مسیحا

بدون عنوان

مامانا حتما بخونیید!!! مادری می خواست چهار فرزند کوچکش زودتر بخوابند تا برای جشن روز عید فردا، صبح زود بیدار باشند. به ذهنش آمد که داروی سرفه و شربت به آنها بدهد تا زودتر بخوابند. آن دارو را در شیر بچه ها ریخت و به همه آنها یک استکان داد و آنها نیز آشامیدند. پدر از کار رسید و جرعه ای از شیر را نوشید که شکمش درد گرفت،یک دفعه به یاد بچه هایش افتاد. از زن پرسید آيا بچه ها هم از این شیر نوشیده اند؟؟؟ گفت: بله ، مرد فورا نزد بچه هایش رفت.... هرچه خواست بیدارشان کندولی بیدار نشدن . از بیمارستان آمبولانس خواست اما دیگر دیر شده بود....  بعد از بررسی معلوم شد که با افزودن داروی سرفه به شیر، شیر به ماده ای کشنده تبدیل می شود، بعد از این جریان...
22 دی 1393
1